جامعه ما مرگ هراس است، یک ویژگی مضر مخصوصاً برای کمک به کودکان برای پردازش مرگ یکی از نزدیکانشان. بزرگسالان اغلب از بحث درباره مرگ با کودکان احساس ناراحتی می کنند. آنها ممکن است آگاهانه یا ناخودآگاه جلوی اشک یا سایر احساسات را بگیرند، با این فرض که از کسانی که خیلی جوان هستند محافظت می کنند تا مفهوم سنگین را درک کنند.
اما بحث های متناسب با سن در مورد مرگ به کودکان این امکان را می دهد که افکار و احساساتی را که به ناچار هنگام مرگ شخصی که می شناسند دارند، به اشتراک بگذارند. کمک به آنها برای عادی سازی این موارد می تواند با درک درک کودکان از مرگ در مراحل مختلف رشد انجام شود.
درک مرگ
همانطور که کودکان رشد می کنند، درک آنها از مرگ تغییر می کند و گسترش می یابد. در سال 1948، ماریا ناگی، روانشناس، یک مطالعه پیشگام ارائه کرد که رابطه ای بین سن و درک کودک از مرگ پیدا کرد. این مطالعه سه مرحله مجزا را نشان داد.
او استدلال کرد که کودکان بین سه تا پنج سال تمایل داشتند که مرگ را به عنوان یک فرآیند نهایی انکار کنند، اما آن را با سفری مرتبط میدانند که کسی از آن بازمیگردد.
در مرحله دوم، بین سنین 5 تا 9 سالگی، کودکان فهمیدند که مرگ نهایی است، اما دانش را از خود دور نگه داشتند. آنها همچنین فکر می کردند که اگر در این مورد باهوش باشند، می توانند مرگ را فریب دهند و از آن اجتناب کنند.
مرحله سوم و آخر زمانی بود که بچه ها نه و ده ساله بودند. در این مرحله، آنها فهمیدند که مرگ اجتناب ناپذیر است و همه از جمله خودشان را تحت تأثیر قرار دادند.
مطالعه ناگی به خوبی با کار ژان پیاژه روانشناس بالینی مرتبط است، که توسط بسیاری از روانشناسان و مربیان کودک طراحی شده است.
پیاژه درک کودکان را از طریق مراحل رشد زیر توضیح داد:
- حسی حرکتی (0-2 سال): مرگ “خارج از دید، خارج از ذهن” است.
- قبل از عمل (2 تا 7 سال): تفکر جادویی و خودمحوری از ویژگی های قابل پیش بینی غم و اندوه هستند که در این مرحله غالب هستند، به این معنی که کودکان نسبت به آنچه برای آنها و دنیای اطرافشان اتفاق می افتد احساس مسئولیت می کنند. وقتی اولیویا پنج ساله سر خواهرش سوفی فریاد می زند: «از تو متنفرم! کاش مرده بودی!» و روز بعد سوفی در یک تصادف رانندگی کشته می شود، تفکر جادویی می تواند باعث شود اولیویا احساس کند که او باعث این مرگ شده است. پس از آن ممکن است برای احساس گناه طاقت فرسا خود به یک راه حل نیاز داشته باشد.
- عملیات بتن (7 تا 12 سال): این مرحله میانی است که تفکر کودکان بالغ می شود و منطقی تر می شود. این مرحله با کنجکاوی مشخص می شود، که می تواند توضیح دهد که چرا کودکان در این سن عاشق خواندن کتاب و تماشای فیلم در مورد زامبی ها و اسکلت هستند.
- عملیات رسمی (13 سال به بالا): یک نوجوان مرگ را دور، در انتهای زندگی طولانی می داند. اما وقتی کسی که میشناسند بمیرد، از همسالانش حمایت میکنند.
کمک به کودکان برای پردازش مرگ
تحقیقاتی که در مورد چگونگی حفظ ارتباط کودکان داغدیده با والدین خود در سال پس از مرگشان انجام شد، نشان داد که از 125 جوان در این مطالعه، 92 نفر (74٪) معتقد بودند والدینشان در مکانی به نام بهشت هستند.
این یافتهها بر اهمیت کمک به کودکان تأکید میکند که رابطهشان با متوفی را در یک چشمانداز جدید قرار دهند، نه تشویق آنها به جدایی از آن. حمایت از بازسازی والدین مرده توسط کودک شامل راهبردهای ارتباطی مانند یافتن محل متوفی، تجربه متوفی، دستیابی به فرد متوفی و استفاده از اشیاء مرتبط است.
نمونه ای از حفظ این ارتباط، داستانی بود که میشل ۱۱ ساله نوشت و تصویری که پس از مرگ مادرش در یک تصادف رانندگی درباره بهشت کشید. اینها باعث شد که او احساس آرامش و امنیت کند زیرا میتوانست تصویر مثبتی از جایی که مادرش بود داشته باشد. چشم انداز میشل به این صورت نشان داده شد:
قلعههای زیادی وجود دارد که در آنها فقط افراد بزرگ زندگی میکنند، مانند مادر من… مادرم عاشق رقصیدن بود. من فکر می کنم او در بهشت می رقصد.
بزرگسالان می توانند از یک مدل عمومی برای حمایت از کودکان داغدار پیروی کنند. ابتدا باید با در نظر گرفتن مرحله رشد و درک آنها، حقیقت مرگ را به کودکان بگویند.
این می تواند به معنای استفاده از عباراتی مانند:
معمولاً افراد زمانی می میرند که بسیار پیر یا بسیار بیمار هستند، یا بدنشان آنقدر مجروح شده است که پزشکان و بیمارستان ها نمی توانند کمک کنند، و بدن فرد از کار می افتد.
هنگامی که صحبت از کودکان بسیار خردسال می شود، استفاده از زبان و تصاویر ملموس و در عین حال پرهیز از کلیشه هایی که می توانند روند غم و اندوه را مهار کنند، مفید است. اگر به جانی کوچولو بگوییم که پدربزرگ به یک سفر طولانی رفته است، ممکن است تصور کند پدربزرگ برگردد یا بپرسد که چرا خداحافظی نکرده است.
همچنین درباره اهمیت بازی در فضای باز برای کودکان پیش دبستانی بدانید.
دوم، ما باید اجازه دهیم کودکان به عنوان عزادار شناخته شوند و در مراسم تدفین و یادبود شرکت کنند. تحقیقات نشان میدهد که شرکت در مراسم تدفین به کودکان کمک میکند تا مرگ خود را بپذیرند و به پدر و مادر متوفی خود احترام بگذارند.
آگاهی از علائم رایج کودکان غمگین مانند: تمایل به عادی جلوه دادن، گفتن و بازگویی داستان خود، صحبت از معشوق در زمان حال و نگرانی در مورد سلامتی خود یا دیگران مفید است.
بزرگسالان می توانند بچه ها را تشویق کنند تا از تشریفات برای رفع غم استفاده کنند. آنها می توانند دعا بخوانند، بادکنک بفرستند، آواز بخوانند، گل بکارند، شعر بنویسند یا استخوان سگی را دفن کنند. کودکان غمگین می توانند خود را از طریق کتاب های حافظه، جعبه های حافظه، عکس ها و حتی ایمیل های خاطره بیان کنند.
دختران و پسران ممکن است توانایی کلامی محدودی برای به اشتراک گذاشتن احساسات و ظرفیت عاطفی محدود برای تحمل درد از دست دادن داشته باشند، اما آنها می توانند احساسات، آرزوها و ترس های خود را از طریق بازی بیان کنند. بازی درمانی می تواند شامل استفاده از تخیل و تعامل با وسایل اسباب بازی باشد. تلفن اسباب بازی می تواند گفتگوی کودک را با عزیزانش تحریک کند.
غم و اندوه دوران کودکی و از دست دادن طیف وسیعی از مسائل زندگی را پوشش می دهد، اما ما می توانیم با ارائه زبان مناسب سن و مداخلات غم و اندوه که کاوش ایمن و ارتباط احساسات را باز می کند، آنها را تقویت کنیم.