فلج مغزی عارضهاي است كه باعث معلوليت و ناتواني كودكان ميگردد. بصورت اختلال در حركت و وضعيت قرارگيري بدن تظاهر ميكند و ممكن است توام با اختلالات ذهني و گفتاري نيز باشد.
فلج مغزی به چه دلیل ایجاد میشود؟
اين بيماري در نتيجه آسيب به بخش كوچكي از مغز كه وظيفه كنترل حركات را برعهده دارد، بوجود ميآيد. اين آسيب غير پيشرونده و ثابت ميباشد و اثرات آن در دو سال اول زندگي زياد قابل توجه نيست ولي با بزرگتر شدن وي اثرات آن بيشتر ظاهر ميشود، بخصوص تغيير شكل بسيار محسوس در مفاصل و اندامهاي بدن كه غالبا دائمي نيز ميباشند. گاهي اوقات صدمه متوجه قسمتهاي ديگري از مغز ميشود و ممكن است مشكلاتي در توانايي بينايي، شنوايي، برقراري ارتباط و يادگيري اين افراد نيز بوجود آورد.
بنابراين فلج مغزي بدليل آسيب به عضلات يا اعصابي كه آنها را به طناب نخاعي (اعصاب محيطي) مربوط ميسازد، ايجاد نميشود. آسيب به مغز ممكن است قبل از تولد (دوران جنيني)، به هنگام زايمان يا بعد از تولد (حدود 2 سال بعد از تولد) نيز اتفاق بيفتد.
مجري حركت در بدن ما عضله است؛ مغز دستور ميدهد و عضلات اجرا ميكنند. عضلات بدن ما بر اساس الگوي خاصي عمل ميكنند. وقتي بخواهيم حركت كنيم، مغز گروهي از عضلات مربوط به آن حركت را و نه صرفا يك عضله خاص را با هم هماهنگ كرده و به كارمياندازد.
براي روشن شدن اين مسئله آزمايش زير را انجام دهيد:
“به پشت (طاقباز) بخوابيد و سعي كنيد بلند شويد و بنشينيد. متوجه ميشويد همزمان با بلند كردن سر و جلو آوردن شانهها و بازوهايتان، تنه را نيزخم ميكنيد و اينكار باعث ميشود تا از مفاصل ران كمربند لگني (تهيگاه) خود را نيز خم كنيد و بنشينيد. از سوي ديگر به پشت بخوابيد و سر خود را به زمين بفشاريد. در نتيجه اين عمل، شانههايتان به عقب ميروند و بخش پاييني پشت تنه شما گود و مفاصل رانتان بتدريج صاف و كشيده ميشوند. در واقع فشار سرتان به عقب منجر به بروز حركات ديگري در ساير نقاط بدن بطور همزمان ميگردد. بدين ترتيب شما قادر به نشستن نخواهيد بود.
اين مثالهاي ساده نشان ميدهد كه تمامي حركات ما به يكديگر وابسته هستند. آنها با هم تركيب و هماهنگ ميشوند تا در نهايت ما قادر به شروع و انجام حركات ارادي شويم. عضلات كودك فلج مغزي نيز بصورت گروهي و براساس الگوهاي خاصي كار ميكنند اما اين الگوها بدليل آسيب وارده به مغز غيرطبيعي، نابهنجار و فاقد هماهنگي هستند و از آنجايي كه براي انجام اين حركات كودك از الگوهاي جبراني استفاده ميكند، حركات كودك به تبع آن غيرطبيعي بوده و با تلاش زياد صورت ميگيرد. كودك مبتلا به فلج مغزي نيز همانند ساير كودكان با حواس خود و تمرين حركات آنها را ميآموزد. البته كودك سالم يك توانايي طبيعي يا دروني را جهت تطبيق حركاتش بصورت دلخواه را داراست ولي كودك فلج مغزي بدليل شلي يا سفتي غيرطبيعي عضلات و همچنين غلبه حركات غيرارادي مزاحم (رفلكسهاي اوليه مزاحم) تنها قادر به انجام حركاتي محدود و ناقص ميباشد، حركاتي كه بصورت كليشهاي و يكنواخت در ميآيند و بعدها نيز زيربناي مهارتهاي اكتسابي كودك خواهند شد. اگر كودك فقط از الگوهاي حركتي اشتباه و نادرست استفاده كند مطمئنا در آينده نيز اين كار تداوم خواهد داشت و كودك مكررا اين اشتباهات را انجام خواهد داد. در نهايت اين امر از رشد طبيعي كودك جلوگيري نموده و به مرور زمان خشكي مفاصل (كنتراكچر) و تغيير شكل اندامها (دفورميتي) ايجاد خواهد شد. مركز كنترل تمام اعضاي بدن در مغز قرار دارد و اين كنترل از طريق گيرندههاي حسي چشمها، گوشها، پوست، عضلات و مفاصل صورت ميگيرد.
اگر بخشي از مغز آسيب ببيند مانند فلج مغزي، رشد كودك در همان مراحل اول يا به تاخير ميافتد و يا دچار اختلال ميشود. در نظر داشته باشيد كه چنين ضايعاتي ميتواند به نواحي مختلفي از مغز آسيب برساند بنابراين در برخي موارد شدت ضايعات دستان بيشتر از پاهاست و در برخي موارد ديگر بالعكس. در هر صورت كودك از تواناييهاي موجودش هر چند به فرم غيرطبيعي، شروع به استفاده ميكند كه در نهايت منجر به رشدي ناقص و معيوب ميگردد و بدين ترتيب بسياري ازمراحل حركتي طبيعي وي حذف و از بين ميروند. براي مثال كودكي كه توانايي تحمل وزن بر روي دستان خود را نداشته باشد و سرش را نيز بلند نكند ممكن است بعدها نيز نگه داشتن سر و يا نشستن، ايستادن و راهرفتن با ستون فقرات صاف و قائم را ياد نگيرد و يا اگرتنها به يك طرف غلت بزند، سمت ديگر بدنش را به كار نخواهد برد و در نتيجه بدنش بطور هماهنگ رشد نخواهد كرد. از طرفي اگر نتواند مفاصل ران و كمربند لگني خود را به اندازه كافي خم كند و مجبورا با خم كردن تنه بنشيند تا از افتادن به سمت عقب جلوگيري شود، بعدها نيز قادر نخواهد بود به هنگام ايستادن تنه خود را صاف نگه دارد و يا اگر كودك تنها با سفت و سيخ كردن پاهايش بايستد در آينده نيز تنها بر روي انگشتان پايش خواهد ايستاد و تكرار اين وضعيت به مرور زمان سفتي پاهايش را بيشتر ميكند و مسلما كودك قادر نخواهد بود به هنگام راه رفتن آنها را خم نمايد. در آسيب فلج مغزي يك چرخه معيوب وجود دارد كه بطور مداوم تكرار ميشود. در اين چرخه مغز آسيب ديده بدليل عملكرد اشتباه دستورات حركتي و وضعيتي اشتباه را نيز به اندامها صادر ميكند. در اندامها گروههاي عضلاني (مجريان حركت) دستورات اشتباه را اجرا ميكنند و بدين ترتيب الگوهاي حركتي و وضعيتي نادرست و ناهماهنگ دركودك فلج مغزي شكل ميگيرد. گيرندههاي حس عمقي واقع در عضلات و مفاصل گزارش حركت و وضعيت اشتباه اجرا شده را با همان كيفيت به مغز مخابره ميكنند. مغز بر اساس آسيب وارده و بازخورد نادرست، دستور اشتباه خود را در موارد مشابه مجددا تكرار ميكند. تكرار مداوم دستور حركت و وضعيت اشتباه و اجراي آن در نهايت منجر به تثبيت آن الگوي حركتي و وضعيتي اشتباه ميشود
مثال: دستور سفت كردن غيرعادي عضلات كه اجرا و تكرار مداوم آن به مرور زمان منجر به تغيير شكل اندامها و خشكي مفاصل ميشود.
یک مثال ساده برای درک وضعیت کودکی که دچار فلج مغزی شده
در حساب كودك سالم اگر 100 تومان موجود باشد، در حساب كودك فلج مغزي برحسب شدت آسيب وارده به مغز اعتبار كمتري موجود خواهد بود؛ مثلا 60 تومان، يعني40 تومان ديگر سوخته و از بين رفته است. اين بدين معني است كه كودك فلج مغزي 40% توانايي حركتي بالقوه خود را بواسطه آسيب وارد شده به مغز از دست داده است و اما يك مشكل ديگر: 60 تومان باقيمانده در واقع چكي است كه جايش پر نشده است و ممكن است مبلغ چك بطور كامل نقد نشود يعني بدليل سفتي يا شلي غيرعادي عضلات و غلبه رفلكسهاي اوليه مزاحم و تثبيت الگوهاي حركتي نادرست و در نهايت ايجاد خشكي مفاصل و تغييرشكل نابهنجار اندامها، كودك قادر به بروز 60% توانايي حركتي باقيمانده خود نخواهد بود. توانبخشي و كاردرماني كارزيادي با آن 40 تومان سوخته ندارد بلكه هدف اصلي آن نقدكردن 60 تومان باقيمانده است. 60 توماني كه اگر سهلانگاري شود و با كودك كار نشود ممكن است با گذشت زمان از مبلغ آن نيز بتدريج كاسته شده و در نهايت به حدي برسد كه ديگر پولي (عملكرد حركتي و وضعيتي صحيح) در حساب ( قابليت و توانايي ) كودك فلج مغزي باقي نماند.