هنگامی که بسیاری از افراد میانسال به دوران کودکی خود فکر می کنند، به یاد می آورند که در تابستان های طولانی و گرم با دوستان خود در خیابان ها پرسه می زنند. والدین ما صبح ما را از در بیرون انداختند و به ما دستور دادند که تا شام برنگردیم. غالباً مسئول خواهر و برادرهای کوچکتر بودیم، بیش از آنچه باید سرگردان بودیم، دچار مشکل شدیم و در پایان تابستان، مجموعهای از پیروزیها، زخمها و خاطرات را برای زندگی داشتیم.
اما چنین خاطراتی فقط دلتنگی است؟ یک چیز مسلم است – سطح مشارکت و نظارت والدین در دهه 1970 یک دهم آن چیزی نبود که امروز انتظار می رود.
بنابراین افزایش سطح مشارکت والدین چه تأثیری بر فرزندان دارد؟ بیایید نگاهی به شواهد بیندازیم.
یک نظرسنجی اخیر از کودکان 8 تا 12 ساله نشان داد که بازی در داخل خانه در حال حاضر عادی شده است، یک سوم آنها هرگز در گودال آب نپریده اند و فاصله کودکان از خانه تا 90 درصد از سال 1970 کاهش یافته است.
فرزندپروری نه تنها از نظر مواردی که برای کودکان ایمن در نظر گرفته می شود تغییر کرده است. والدین در حال حاضر بیشتر نگران تأثیر فرزندپروری خود بر فرزندان خود هستند و احساس می کنند برای ارائه جریانی از فعالیت های محرک به گونه ای که زمانی پوچ به نظر می رسید تحت فشار قرار می گیرند. این منجر به ظهور دو نوع سبک فرزندپروری مرتبط شده است: “بالگرد” و “چمن زن”.
والدین هلیکوپتر، همانطور که از نامشان پیداست، زمان زیادی را صرف شناور ماندن! می کنند. آنها همیشه در کنار فرزندان خود می مانند و آماده هستند تا وارد شوند و راهنمایی کنند، کمک کنند یا محافظت کنند (معمولاً قبل از نیاز). والدین ماشین چمن زنی یک قدم جلوتر از فرزندان خود هستند و مسیر آنها را هموار می کنند و مطمئن می شوند که هیچ چیز مانع آنها نمی شود. تاکتیکهای رایج هر دو شامل مداخله قابل توجه در زندگی فرزندان بزرگشان است، مانند شکایت از کارفرمایان وقتی فرزندانشان شغلی پیدا نمیکنند.
اما آیا ایجاد دوران کودکی عاری از استرس واقعا در دراز مدت به آنها کمک می کند؟ و چه اتفاقی میافتد وقتی بچهها هرگز مجبور نباشند خودشان را از موقعیتهای دشوار خارج کنند؟
6 نشانه که کودک شما ذهنیت قربانی بودن دارد
علم موشک نیست
مانند هر چیزی، یک حد وسط وجود دارد. لازم نیست یک دانشمند موشکی متوجه شود که ارائه فرصتها و پشتیبانی به کودکان به آنها کمک میکند تا تجربیات، اعتماد به نفس و شبکههایی را به دست آورند که در شرایط نامطلوبتر به آنها ارائه نمیشود. اما یک خط مهم بین حمایت از کودکان و پیچیدن آنها در ابریشم با روکش طلا وجود دارد.
اجازه دادن به کودکان برای پذیرش خطرات مناسب از طریق بازی در فضای باز برای رشد آنها ضروری است. بازی مخاطره آمیز به معنای قرار دادن کودکان در معرض خطر جدی نیست، بلکه در عوض به آنها اجازه می دهد تا کودک باشند – بالا رفتن، پریدن از ارتفاعات و آویزان شدن واژگون شدن نمونه های خوبی هستند. بازی مخاطره آمیز به کودکان اجازه می دهد محدودیت ها را آزمایش کنند و مشکلات را حل کنند. و، بله، این شامل یادگیری این است که چه اتفاقی میافتد وقتی بیش از حد خود را دراز میکنند و زمین میخورند.
اما در مورد خطر آدم ربایی چطور؟ آیا کودکانی که بدون نظارت اجازه بیرون رفتن دارند ربوده نمی شوند؟ بسیار غیر محتمل است. علیرغم اینکه تیترها خلاف این را نشان میدهند، از زمانی که دادهها برای اولین بار در دهه 1970 جمعآوری شد، خطر کودکربایی تقریباً از 0/0005 درصد افزایش نیافته است. و بچه ها در واقع بسیار بیشتر از غریبه های ترسناکی که در سایه ها کمین کرده اند، توسط کسی که می شناسند (حتی یکی از والدین) ربوده می شوند.
جدای از خطر، مداخله مداوم و ایجاد فرصت برای کودکان برای رشد آنها خوب نیست. ممکن است ما آن را در خاطرات داغ و مبهم خود فراموش کرده باشیم، اما برای کودکان بی حوصله طبیعی – و سودمند است. بی حوصلگی خلاقیت و حل مسئله را افزایش می دهد، در حالی که ورودی مداوم تخیل را خسته می کند – حتی اگر شامل کلاس های خلاق باشد.
معلق ماندن مداوم و انجام کارها برای کودکان نیز ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. کودکانی که والدین آنها به طور مکرر مداخله می کنند، بیشتر احتمال دارد اضطراب را تجربه کنند. اگرچه پیوند لزوماً علت و معلولی نیست، اما نجات دائمی ممکن است اعتماد به نفس شما را کاهش دهد. در همین حال، هنگامی که کودکان به تنهایی بازی می کنند، با چالش هایی روبرو می شوند – و حل مشکلات را یاد می گیرند و مهارت های خلاقیت خود را در این فرآیند تقویت می کنند.
این تعاملات اولیه ممکن است عواقب بلندمدتی نیز داشته باشد. تحقیقات انجام شده با دانشجویان نشان داده است که هر چه میزان “هلیکوپتر سواری” والدین بیشتر باشد، خطر افسردگی و اضطراب دانش آموزان بیشتر است. از طرف دیگر، آن دسته از دانشآموزانی که عادت دارند والدینشان همه چیز را قادر میسازند، به احتمال زیاد ویژگیهای خودشیفتگی و استحقاق را نشان میدهند. اضطراب خوب نیست، اما اعتماد به نفس بیش از حد و انتظار آسان بودن زندگی هم خوب نیست.
با گفتن همه اینها، مشارکت والدین، به ویژه از طرف والدین صمیمی، دوست داشتنی اما محکم، البته سودمند است. در حالی که اعتماد به توانایی های خود ممکن است به احساس امنیت کودک کمک کند، داشتن والدین حامی نیز همینطور است. و فراموش نکنیم که اگرچه آدم ربایی ممکن است افزایش نیافته باشد، اما میزان ترافیک افزایش یافته است و آزادی و خطرات باید مناسب باشد.
ایجاد تعادل مناسب ممکن است پیچیده تر از آنچه باید باشد به نظر برسد. بیش از 50 سال پیش، دونالد وودز وینیکات، متخصص اطفال و روانکاو مفهوم “والدین به اندازه کافی خوب” را معرفی کرد. او نشان داد که والدینی که محبت میکنند و محیطی محرک را فراهم میکنند – اما در عین حال حد و مرزهایی را تعیین میکنند و در مورد انجام کافی استرس ندارند – فرزندانی با بهترین نتایج دارند.
امروزه بسیاری از کارشناسان هنوز بر این باورند که این یک استراتژی است که برای تربیت فرزندان ایمن و مستقل بسیار منطقی است.